گذر عمرم

گذر عمرم

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
گذر عمرم

گذر عمرم

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد


به جویبار که در من جاری بود


به ابرها که فکرهای طویلم بودند


به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من


از فصل های خشک گذر می کردند


به دسته های کلاغان


که عطر مزرعه های شبانه را


برای من به هدیه می آوردند


به مادرم که در آینه زندگی می کرد


و شکل پیری من بود


و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را


از تخمه های سبز می انباشت


سلامی دوباره خواهم داد


می آیم می آیم می آیم


با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک


با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی


با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار


می آیم می آیم می آیم


و آستانه پر از عشق می شود


و من در آستانه به آنها که دوست می دارند


و دختری که هنوز آنجا


در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد.


خاطره آشنایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.