گذر عمرم

گذر عمرم

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
گذر عمرم

گذر عمرم

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

چقدر زیبا

یه وقتایی که تنهایی دلت از غصه میلرزه

تموم گریه های عشق، به یک لبخند می ارزه


یه گوشه ساکت و سردی پر از حرفای پنهونی

چشاتو بستی و داری یه شعر تازه میخونی


دلی که هر شبو داره بدونِ عشق میخوابه

برای عاشقی با تو ببین، بدجور بیتابه


یه حسّی داره تنهایی خدا هم خوب میدونه

شبیه آرزوهایی که روی سینه میمونه


مثِ اون مرد تنهایی که عشقش رفت از دستش

مث سردی چشمایی که این دلتنگیا بستش


مث اون عابر بیجا که تنها میزنه پرسه 

مث اون دختر پاکی که از این شهر میترسه


مث اون مهربون مادر، که دیده پاره ی قلبش

چه ساده رفت پرپر شد نمیشه باورش مرگش


مث دستی که میبنده  مسیر رفتن آبو

مث دردی که میگیره ازت آرامش و خوابو


مث یک جمعه ی غمگین که ساعتها همه کندن

تموم لحظه ها پَرتَن تموم بوسه ها مردن


شبیه ساحل خیسی که رو شنهاش میشینی

چه سخته آرزوهاتو به روی آب میبینی


شبیه آسمون من تو هم ابری ترین راهی

تو هم بارون که میباره مثِ این مرد تنهایی


تو هم وقتی که میبینی تموم عشقها رنگه

دلت دیگه برای عشق، نمیلرزه نمیجنگه


شبیه سنگ سرسختی شبیه بوسه ها خوبی

شبیه قند، شیرینی عزیزی ناز محجوبی


تو باید آسمون باشی که این اندازه آرومی

شبیه کوهِ الماسی، پُر از احساس، خانوم

شاعر: سهیل ساسان

وبلاگ: زن یعنی همه چیز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد


به جویبار که در من جاری بود


به ابرها که فکرهای طویلم بودند


به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من


از فصل های خشک گذر می کردند


به دسته های کلاغان


که عطر مزرعه های شبانه را


برای من به هدیه می آوردند


به مادرم که در آینه زندگی می کرد


و شکل پیری من بود


و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را


از تخمه های سبز می انباشت


سلامی دوباره خواهم داد


می آیم می آیم می آیم


با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک


با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی


با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار


می آیم می آیم می آیم


و آستانه پر از عشق می شود


و من در آستانه به آنها که دوست می دارند


و دختری که هنوز آنجا


در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد.