هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
غزلیات حافظ
ادامه...
سلام به ترانه عزیزم
من نه حکیمم نه فرزانه فقط کمی تجربه دارم
و تو نه بی خردی و نه نادان فقط اول راهی
به همین سادگی
و در آخر برات حکمت و فرزانگی ای آرزو میکنم که در پرتو نورش بتونی خدا رو بشناسی و عزیزش بشی
سلام عزیزم ممنون لطف داری شما شکسته نفسی میکنی پاییزی جان ممنون بابت دعای قشنگت منم همین آرزو رو برات دارم
:گل
سلام به ترانه عزیزم
من نه حکیمم نه فرزانه فقط کمی تجربه دارم
و تو نه بی خردی و نه نادان فقط اول راهی
به همین سادگی
و در آخر برات حکمت و فرزانگی ای آرزو میکنم که در پرتو نورش بتونی خدا رو بشناسی و عزیزش بشی
سلام
عزیزم ممنون لطف داری
شما شکسته نفسی میکنی پاییزی جان
ممنون بابت دعای قشنگت منم همین آرزو رو برات دارم